باغ گل کنار چشم های تو بی طراوت است
همه می پرسند : چیست در زمزمه مبهم آب
چیست در همهمه دلکش برگش
چیست در بازی مبهم آن ابر سفید،
روی این آب آرام بلند ،
که تو را می برد این گونه به ژرفای خیال
نه به ابر، نه به آب ، به به برگ ، نه به این آبی آرام بلند
من به این جمله نمی اندیشم
من مناجات درختان را هنگام سحر
رقص عطر گل یخ را با باد
نفس پاک شقایق را در سینه کوه ،
صحبت چلچله ها را با صبح ،
نبض پاینده هستی را در گندم زار،
گردش رنگ و طراوت را در گونه گل
همه را می شنوم
می بینم
من به این جمله نمی اندیشم!
من به تو می اندیشم
ای سر و پا همه خوبی
تک و تنها به تو می اندیشم
همه وقت ، همه جا
من به هر حال که باشم به تو می اندیشم
تو بدان این را، تنها تو بدان !
تو بیا ، تو بمان با من ، تنها تو بمان !
مگه میشه کنار آب بشینم و دست نزنم حالا هر
چقدرم که میخواد هوا سرد باشه 😂😂
ینی میگین اونطرف چیه که از آبم جذاب تره😂😂😂
باغ گل کنار چشم های تو بی طراوت است
تو از بس برای من عزیزی !
خودم را فراموش کرده ام....
دخترم...
تو کودکی های منی یا کودکی های پدرت؟
تو کدام مایی؟ که اینقدر دلنشین و دلبرانه ای!
فدای تو تمام لحظه های من ، دخترم....